کمی بیندیشید؟

«« هیچ کس جزیره ( مستقل ) نیست, اما بضی از ماها شبه جزیره طولانی هستیم.»»

(؟ :) از این جمله چی برداشت می کنین ؟

نظر من »»» یعنی ما انسانها نمی تونیم بگیم که همگی به خودی خود مستقل هستیم ! همه ما به هم نیاز داریم و هیچ کس نمی تونه بگه که من مستقل از دیگران هستم.

اگر نظر دیگری دارین بگین ؟



«« زندگی تنها بازی است که هدف از انجام این بازی یاد گرفتن قواعد آن است.»»

(؟ :) از این جمله چی برداشت می کنین ؟

نظر من »»» نظر من در مورد این جمله شاید متفاوت از دیگران باشه ؟! ما به زندگی ادامه می دیم که چیزهای تازه ببینیم و چیزها و نکته های جدیدی یاد بگیریم. هر روز که می گذره ما به ساختار ذهنی کاملتری می رسیم...! و به اصطلاح با قواعد زندگی بیشترو بیشتر آشنا می شویم. ( من کمی به صورت محدود در مورد این جمله توضیح دادم.) و خیلی می خوام که نظر شما رو نیز بفهمم.

اگر نظر دیگری دارین بگین ؟



«« من تو را دارم و تو نیز مرا , حداقل آنست که یکی از ما دو تا خوشبخت است.»»

(؟ :) از این جمله چی برداشت می کنین ؟

نظر من »»» نویسنده این بیت رو برای (( یار (( عشق )) )) گفته است. من راستش چون در این شرایط قرار دارم , این جمله رو می فهمم ولی نمی تونم بیان کنم. درک این بیت به عهده خودتون...!

اگر نظر دیگری دارین بگین ؟

نویسنده : Ashleish Brilliant

تو را دوست ندارم نه دوستت ندارم

 

اما هنگامی که نیستی

غمگینم

و به آسمان آبی بالای سرت

و اخترانی که تو را میبینند

رشک می برم

تو را دوست ندارم

اما نمیدانم چرا

آنچه میکنی در نظرم بی همتا جلوه میکند

وبارها در تنهایی از خود پرسیده ام

چرا آنهایی که دوستشان دارم

بیشتر شبه تو نیستند

تو را دوست ندارم

اما هنگامی که نیستی

از هر صدایی بیزارم

حتی اگر صدای آنانی باشد که دوستشان دارم

زیرا صدای آنها

طنین آهنگین صدایت را در گوشم میشکنند

تو را دوست ندارم

اما چشمان گویایت

با آن آبی عمیق و درخشان

بیش از هر چشم دیگری بین من و آسمان آبی قرار میگیرد

آه میدانم که دوستت ندارم

اما افسوس دیگران دل ساده ام را

کمتر باور دارند

و چه بسا به هنگام گذر

میبینم که بر من میخندند

زیرا آشکارا مینگرند

نگاهم به دنبال توست

                           
هوای گریه کردن دارم امشب

                              مگر داغ از دلم بردارم امشب

                                            مثال نخل باران خورده در باد

                                                        تمام خویش را می بارم امشب

                           جوک
     

ترکه می ره کارواش بهش می گن پس ماشینت کوش ؟ می گه راه نزدیک بود پیاده اومدم.

روز مادر را به همه مادرهای خوب تبریک می گم و آرزوی موفقیت و شادکامی براشون دارم.

( قسمت دوم )                   توقع و تعصب بی جا

در قسمت اول بیشتر به مقدمه چینی و ظاهر موضوع اشاره داشتم ولی در این قسمت با مثالهای متعدد به درون موضوع می پردازم.

دختر بی گناه و بد شانسی که یک چنین افرادی عاشقش می شن بعد از دادن جواب منفی به پسر از جانب همان پسر مورد تهدیدهای فراوانی قرار می گیرند. این تهدیدها خود 2 نوع هستند : یکی تهدیدهای واهی و محدود هستند که بیشتر برای ترساندن دختر استفاده می شه و دیگری تهدیدهای جدی و نا محدود هستند که بیشتر جنبه روانی داره !!! منظورم از جنبه روانی اینه که پسر عاشق از روی مریضی های روانی به چنین کارهایی روی می آورد. که خیلی هم خطرناک و در بضی موارد مرگ آور است. خوب حالا سوالی که درذهن خوانندگان بوجود میاد اینه که این تهدید ها از چه چیز ناشی می شه یعنی ریشه این اعمال چیست ؟ ریشه این اعمال فقر فرهنگی است. یعنی آن فردی که دست به چنین کارهایی می زنه از محدودیت فکری این فرد ناشی می شه ! این فرد فقط به یک تعداد مسائل محدود که فقط مورد قبول خودشه می اندیشه . و به هیچ دلیل و منطقی , چراغ سبز نشان نمی ده .!

این مشکل اساسی ماست. حالا ما باید بیندیشیم که جگونه باید این موضوع ( فقر فرهنگی ) را حل کنیم.

من خیلی خوشحال می شم که با تمامی افراد در این زمینه به بحث و گفتگو بپردازم و با کمک افراد با شعور بتوانم راهی برای این مشکل پیدا کنم. که البته باید زمان زیادی را صرف کرد که به نظر من ارزش این کار را دارد چون ما باید به فکر نسل بعد باشیم نه نسل امروزی.

           ( قسمت اول )توقع وتعصب بی جا

بعضی پسرها وقتی با یک دختری دوست می شن و بد از یک مدت که بهشون دل می بندند دیگه اون دختر رو برای خودشون می دونن و دختر بیچاره اگر از اون پسر خوشش نیاد دیگه بد بخت می شه و حتی شاید تا لبه مرگ هم پیش بره...! حالا من نظرمو به عنوان یک مخاطب و یک شهروند کوچک این جامعه می خوام بگم و به نوعی این موضوع رو بررسی کنم.

اول از همه من اینو می خوام بگم که چرا یک پسر باید اینطور فکر کنه ؟ چرا این پسر باید یک فرد دیگر رو مال خود بدونه ؟ مگه اون دختر حق انتخاب نداره ؟ مگه اون دختر یک برده است ؟ چطور می شه که همه باید حرف مرا گوش بدهند ولی من حرف هیچ کس را گوش ندهم !؟ مگه افراد حق انتخاب ندارند ؟ مگه افراد حق آزادی انتخاب ندارند ؟ چرا این قدر بسته و محدود فکر می کنید ؟ به این می گن تعصب بی جا ؟ به نظر من تک به تک افراد حق انتخاب دارند و افراد دیگر در هر صورتی ملزم به پذیرش آن هستند. چرا در جوامع امروزی ( مخصوصا جوامع جهان سوم ) دخترها همیشه با ترس و اضطراب از خیابان ها می گذرند ؟ وقتی یک فرد عاشق می شه دلیل بر این نیست که معشوق رو تا پایان برای خود بدونه ؟! این عقب ماندگی فکری متاسفانه به اکثر جوان ها آسیب بسیاری وارد کرده است .

حرف برای گفتن بسیار است  ولی زمان بسیار اندک.  در ایجا از تمامی کسانی که قدرت فهم بالایی دارند تقاضا دارم تا از الان به فکر یک تحول فرهنگی باشند نه در زمان آینده ...!

همین جوری


پسر زرنگ + دختر زرنگ = دعوا.

پسر زرنگ + دختر احمق = سکس.

پسر احمق + دختر زرنگ = عشق.

اما پسر احمق + دختر احمق = ازداج.

((( البته بعلاوه استثناهایی که هستن... مثل خودم. )))